علی پروین
چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,
نام: علي
شهرت: پروين
محل تولد: تهران
متولد: 1325
فرزند: احمد
قد: 169 سانتيمتر
شماره پا: 41
رنگ چشم: سبز
فرزند ششم خانواده (داراي 3 برادر و 4خواهر)
كتاب تاريخ ايران نام مردان زيادي را درصفحات خود بايگاني كرده است. تاريخ ورزشيايران نيز چنين حالتي دارد، اما در اين ميان نامچند نفر بيش از ديگران با گوش ما آشناست. نفراول به طور حتم كسي نيست جز «جهانپهلوانتختي». بعد از او به جرات ميتوان گفت،ورزشكاري با شهرت علي پروين پا به اين عرصهنگذاشته است. استمرار حضور او در فوتبالايران، چه در نقش بازيكن و چه در لباسمربيگري، باعث شده تا خرد و كلان و پير و جوانبا او آشنا باشند. پروين هر چند اين اواخر بهخاطر مسائل پشت پرده حاكم برفوتبال ايران، بهويژه باشگاه پرسپوليس، احترام بايسته را تجربهنكرد، اما اعتبار او به قدري است كه تمام وقايعمنفي، خللي برمحبوبيت و معروفيت او واردنكرده است. افتخارات بينظير و بيشمار وي، ازاو چهرهاي منحصر به فرد ساخته است، اما نكتهجالب در مورد علي پروين، اسطوره شده وياست. طبق قانون حاكم برسرنوشت انسانهايبزرگ، در هر زمينهاي، شاهد اسطوره شدن آنانبعد از مرگشان هستيم، اما علي پروين شكر خدازنده است و در سلامتي كامل به اسطوره فوتبالايران تبديل شده است. هيچ ورزشكاري را درايران و چه بسا در آسيا نميتوان يافت كهافتخارات او را كسب كرده باشد.
با اين مقدمه قصد داريم از اين شماره يكپاورقي در نوع خود خاص، در مورد علي پروينبنويسيم. ديگر اين كه در اين مقال سعي شده كمتربه زندگي فوتبالي علي پروين پرداخته شود و باحاشيه كمي با زندگي شخصي او، دوستان،بچههاي محل خانواده و... بيشتر آشنا شويم.زندگي غير فوتبالي او، به اندازه افتخاراتشجذاب و خواندني است.
كوچه غربيون بازار
بازار تهران يكي از قديميترين محلههايتهران ميباشد و علي پروين در يكي از كوچههايهمين بازار قديمي به دنيا آمده است. كوچهايكه علي در آن چشم به دنيا گشود، «غريبان» نامداشت. البته او در اين محل حضور چندانينداشت و به خاطر شغل پدر، اعضاي خانوادهاشمحل زندگي را بارها تغيير دادند كه آخرين محلدر دوران كم سن سالي پروين، محله «دولاب»بود.
علي پروين فرزند ششم خانواده 10 نفري«حاج احمد» به شمار ميرفت، اما از نظرخصوصياتي كه داشت، تبديل به چهره اولخانواده شد. سوم تيرماه سال 1325 روزي بودكه افسانه فوتبال ايران; علي پروين چشم به جهانگشود. هر افتخاري كه از ذهن شما بگذرد، او بهآن دست يافته است. البته تواناييهاي او فقط بههمين افتخارات ورزشي ختم نميشود; بلكه ويصاحب خصوصياتي بوده و هست، كه او را ازديگران متمايز ميكند. در چشم او خيره شدن ودروغ گفتن محال است; چون با لبخند ميگويد:«بي خيال»
كودك 10 ساله و بيگانه با شكست
با دوچرخه خود از دور پيدايش ميشود.چشمان سبز او باعث شده تا به او «علي زاغي»بگويند. بچههاي محل با ديدن دوچرخه سوارياو در جاميخكوب ميشوند. همه اهل محل باچشمان باز و البته دهان بازتر، نظاره گر هنرنماييكودكي 10 ساله هستند. او با دوچرخهاشلبجوي آبي، كه عميق به نظر ميرسد، مثل يكبندباز به جلو ميراند و آنقدر روي كارش تمركزدارد كه متوجه اطراف نيست. كافي است چرخجلو درون جوي بيفتد فرمان دوچرخه،دندانهاي جلوي علي زاغي 10 ساله را بهشكمش بفرستد; يعني همان بلايي سرش بيايد كهسربرخي از بچههاي محل آمد، اما كسي شكستخوردن او را نديده است.
اين بود سرآغازي برمعروفيت علي پروين قصهما. بزرگترهاي محل هرگز او را نصيحتنميكردند; چرا كه معتقد بودند «اين بچه انرژيفوق العادهاي دارد، نگاهش نافذ است و تا كاريرا بلد نباشد، دست به انجام آن نميزند».
هيچكس نميتواند ادعا كند اين پسر 10 ساله،كه بعدها به اسطوره فوتبال ايران و البته يكي از 3نفر اول تاريخ ورزش تبديل شد، الگويي داشتهاست. خود پروين نيز چنين حرفي را تاييد ميكندو از الگويي فني، ورزشي سخن به ميان نميآورد.آري الگوي او خودش بود. جالب اين كه حتيبچههاي بزرگتر از علي، در محل دولاب تهران،پروين را الگوي خود ميدانستند. هركجا پاميگذاشت، دور و برش شلوغ ميشد. البته كسياين كوچولوي خوشبخت را روزها در محلنميديد. صبح زود سركار ميرفت و غروب بهخانه برميگشت. وقتي خدا بيامرز احمد پروين،(پدر علي پروين) او را براي ياد گرفتن يك حرفهپيش دوست طلاسازش برد، تنها چند هفته ازسركار رفتن فرزندش نميگذشت كه استادكارانديگر، به فكر تصاحب اين شاگرد زرنگ افتادند.
دست پروين نميلرزد
نشاندن نگين روي انگشتر، يكي از مراحلسخت حرفهاي است كه علي پروين آن را بهعنوان شغل خود انتخاب كرده بود. همانطور كهخوانديد او در اين حرفه خيلي زود به يكاستادكار تبديل شد و علت اصلي اين امر هم،نلرزيدن دست وي بود. پروين با چنان دقتينگين را روي انگشتر مينشاند كه تعجب استادش رابرميانگيخت. او براي كار حتي از ذرهبين هماستفاده نميكرد; چون چشمانش به حد كافيتيزبين بود.
با هر يك از دوستان آن روزهاي علي پروينكه همكلام شويد، به اين نتيجه ميرسيد كه پرويناستعداد بالايي در يادگيري داشته است. به قولمعروف ذهنش همه آنچه را كه استاد ميگفت،بدون پس و پيش شدن حتي يك «واو» بايگانيميكرد. به قول دوستانش نيز، علي زاغي اگرادامه تحصيل ميداد، به طور حتم به يكي ازمردان درجه يك ايران تبديل ميشد اما چونآن زمان درس و مشق اهميت اين روزها رانداشت و بيشتر مردم به خاطر مشكلات اقتصاديبه دنبال بيرون كشيدن گليم خود از آب بودند،پروين نيز كار و كاسبي را از سن پايين شروع كرد.البته فراموش نكنيد كه حاج احمد پروين مردثروتمندي بود و علي احتياجي به كاركردن، آنهم در سن پايين نداشت، اما در آن زمان چنينرسم بود كه بچهها، به ويژه پسران، از سن پاييندنبال ياد گرفتن حرفهاي ميرفتند، تا در آيندهگرفتار مشكلات اقتصادي نشوند; به همين دليلعلي پروين خيلي زود از درس و مدرسه جدا شدو اين در حالي اتفاق افتاد كه او به خاطر هوشسرشارش تعجب معلمان خود را نيز برانگيخته بود.
كاپيتان علي زاغي
اولين بار كه با توپ فوتبال آشنا شد، انگار نيمهگمشده خود را يافته بود. وقتي 4 يا 5 ساله بود،قبل از اينكه با توپ بازي كند، به آن خيره ميشدو مدت زمان زيادي آن را نگاه ميكرد. با يكتوپ ميتوانست از كله سحر تا اذان ظهر بازيكند. در ضمن او از همان دوران كودكي كاپيتانبچههاي محل بود و كسي اصلا به خود اجازهنميداد در جايي كه علي زاغي حضور داشت،حرف از كاپيتاني بزند. البته او خود هرگز ادعايكاپيتاني نميكرد، اما خداوند به او نيرويي دادهبود كه همه را به سوي خود جذب ميكرد و البتهتواناييهايش نيز سرشار بود; چنانچه همان طوركه ميدانيد او بعدها كاپيتان بيجانشين سالهايپرافتخار پرسپوليس و تيم ملي شد.
علي پروين، انگار كاپيتان به دنيا آمده بود وروز خداحافظي از فوتبال نيز به همه ثابت كرد كهفوتبال ايران ديگر كاپيتاني مانند او به چشمنخواهد ديد. او براي آخرين بار بازوبند كاپيتانيرا در بازي پرسپوليس، دارايي در سال 1366(27 تيرماه) به بازو بست.
بعد از رفتن او، پرسپوليس، ديگر همچون او رابه خود نديد و البته فوتبال ايران نيز براي هميشهاز ستارهاي در حد و اندازههاي علي پروينمحروم شد.
برگ كوچكي از خاطرات پروين
-علي پروين سوم تيرماه 1325 در جنوبتهران و در خانوادهاي پرجمعيت به دنيا آمد وفرزند ششم خانواده در بين هشت فرزند بود. او ازعباس، منيژه، محمد و فاطمه كوچكتر و از اقدس ومجيد بزرگتر بود.
-دردوران كودكي بسيار شيطان بود،طوريكه خدابيامرز مادرش ميگفت: تمامبچههايم يك طرف، علي طرف ديگر، او از همهشيطانتر بود تا جايي كه برادر و خواهرهايش در18 ماهگي شروع به راه رفتن كردند و علي در14 ماهگي...
-در محله عارف، بچههاي محل به فوتبال،گاريسواري و هستهبازي خيلي علاقه داشتند.يك روز پروين 500 هسته برد، اما وقتي به خانهبرگشت، ديد كه مادرش همه آنها را دور ريختهاست و تا صبح گريه كرد.
-ده ساله بود كه برادرش (حاج محمود)برايش يك دوچرخه مشكي رنگ لوكس خريد واو يك ساعت با آن لب جدول هنرنمايي كرد ودوستانش هم به او نگاه ميكردند.
-او مانند هر فوتباليستي مسيرهاي ترقي راطي كرد و از «كيان» به تيم ملي رسيد. در اين تيمزير نظر «منصور امير آصفي» كار ميكرد كه به تيمملي دعوت شد. در سال 46; زماني كه بازيحساسي با تيم «شهرباني» داشت، توسط«رايكوف» به تيم ملي جوانان دعوت شد. آنزمان ناصر حجازي و ناصر عبداللهي هم ازهمبازيان او بودند.
او سپس از كيان به «پيمان» رفت، اما پيمان نيزپس از مدتي منحل شد. او ميگويد: يك روز درخانه نشسته بوديم كه همايون بهزادي و دكتربرومند به سراغم آمدند و به خاطر آنها باپرسپوليس قرارداد امضا كردم.
-علي الهي اولين مربي پروين بود كه به خاطررفاقت با برادر بزرگتر پروين (عباس) خواست كهپروين در تيم «عارف» بازي كند. او آن زمان 15سال بيشتر نداشت.
-پروين ميگويد: بهترين بازي عمرم بااستراليا در پيكارهاي مقدماتي جام جهاني1978 بود كه در ورزشگاه آزادي برگزار شد وبازي، با پاس گل من (1 بر صفر) به سود ما تمام شد.
-در زمان كودكي توپ دوست خوبش بود،حتي در زمان خواب هم آن را از خودش جدانميكرد. او حركتهايي با توپ انجام ميدادكهبسيار عجيب و غريب بود.
-كتاني چيني پروين شهره خاص و عام بود.او به آنها علاقه زيادي داشت. فقط كافي بودتوپ در گوشهاي بيفتد و او با چرخشي سريع بهآن برسد.
-او در مدت بازياش هيچ الگوي خاصيبراي خود در نظر نگرفته بود. زماني كه نوجوانبود، هيچ وقت نميگفت دوست دارم فلاني شوميا... او ميگفت: ميخواهم خودم باشم; عليپروين.
-هرگاه او در اردو و يا مسافرت خارجي بود،مادرش براي او و ديگر بازيكنان تيم، «كتلت»درست ميكرد. كتلتهاي مادر بسيار خوشمزهبود.
-پروين ميگويد: هنگامي كه با تيم بهمسافرت خارجي ميرفتيم، آنها پولهايشان را بهمن ميسپردند تا نگه دارم و من هم از آنجا كه اينكار مسئوليت سنگيني بود، پولها را داخل متكايمميگذاشتم و ميخوابيدم...
-زماني بود كه تيم «كريستال پالاس» انگليسخواهان او بود و مبلغ پيشنهادي آن زمان برايشماره 7 ايران، 500 هزار دلار بود. پدرشموافقت خود را اعلام كرد كه علي به انگليسبرود، اما مادر گفت: «تو هنوز بچهاي، آنجا ديوانهميشوي، نميتواني دوام بياوري... در غربتروحيهات به هم ميريزد و...» اين شد كه او ازرفتن به انگليس منصرف شد.
-اولين اخراج پروين مربوط به زماني استكه در بازيهاي محلي در خيابان عارف بازيميكرد. او در يك مسابقه حساس با تيم عارف بهمصاف تيم پيمان رفت. قضاوت اين ديدار همبرعهده رضا غياثي بود. او فكر كرد چون رضاغياثي بچه محل اوست، با خشونت او مداراميكند، اما زماني كه اولين حركت خشن را انجامداد، توسط رفيق و هم محلياش (رضا غياثي) ازميدان اخراج شد. حالا پس از سالها كه آنهايكديگر را ميبينند، هنوز هم درباره آن اخراجحرف ميزنند
نظرات شما عزیزان: